راه بی پایان...

ساخت وبلاگ
عادت کردم ب شکلات ! عادت کردم ب زندگی نکردن ! عادت کردم به خیره شدن از پشت بوم و نیفتادن !عادت کردم به گوش دادن و نشنیدن !عادت کردم به نگاه کردن و ندیدن !عادت کردم به تعریف کردن روزم برای جای خالیِ تو !عادت کردم به خیال نبافتن و پذیرش حقیقت !البته فقط عادت کردم به بی نقص نقش بازی کردن !عادت کردم به نشنیده شدن ! + نوشته شده در یکشنبه سیزدهم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 1:19 توسط خودم  |  راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 13:52

فقط آغوش مرگ آرومم میکنه . حس خفگی دارم . هوا کمه . راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1402 ساعت: 17:33

من خیلی خسته م، له ام، داغونم، از بین همه ی فکرام فقط اینو میخوام تا همیشه یادت نگه داری !یادت باشه کهزهرا تا همین چند قدمیت اومد ...بخاطر تو اومد، درست یا اشتباهش هم گردن خودش !فقط قلبشو دنبال کرد !الان چه حسی داره و چی شده هم بماند !منم تو رو یادم نمیره ماهِ آبی .شاید دیگه شانسی نداشته باشم برا دیدنت .زهرا خیلی بیشتر از 28.8.21 دوست داره .B2n.ir/j81572 + نوشته شده در شنبه سی ام دی ۱۴۰۲ ساعت 12:54 توسط خودم  |  راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1402 ساعت: 17:33

روزام شده : خواب ، بیخوابی ، گشنگی ، سیری ، سیگار ، سیگار ، سیگار ، سرگیجه ، تهوع ، سر درد ، افت فشار ، تپش قلب ، فکر بیش از حد ، زندگی توو فکر و خیال ، دعوا و بحث با زهرا سر اینکه کلی درس داره و تایم امتحاناس و استاد ازش قول گرفته ! نگران اون بچه ، عدم نگرانی دربارع اینیکی بچه ، و و و نگاهم سمت یه تاریکی مطلقه ، نمیدونم قدم بعدی ک بردارم زیر پام خالی میشه و تمام ، یا قدم میزارم توو روشنایی ! + نوشته شده در شنبه شانزدهم دی ۱۴۰۲ ساعت 2:49 توسط خودم  |  راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 27 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 15:19

من به چیز رفتم فکر و ذهن عزیزم ...اره آرمیتا برخلاف فکر بنده و گوهایی ک معمولا سر اعتماد کردن میخورم ، واقعی بود ، فقط من ِ مغز خر خورده باور نمیکردم .خوبت شد ؟! حالا خفه شید بزارید بخوابم .کاش الان ک رو مودشم و حقیقتا بخاطر یه سری فکرای تکرار شونده به چیز رفتم ، تو رو از فکرام بکشم بیرون و یکی بخوابونم زیر گوشت که تا مدتها کبودی و دردش مهمونت باشه !عصبیم !یادم میمونه بغلم نکردی :) + نوشته شده در شنبه شانزدهم دی ۱۴۰۲ ساعت 5:35 توسط خودم  |  راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 29 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 15:19

I hope i die firstدوشنبه 8 ژانویه 2024۱۸ دی ماه ۱۴۰۲ خورشیدی865 خورشید طلوع کرده و من با فکر تو روزمو شروع کردم و با فکر تو زیر نور ماه خوابیدممیدونم و منتی هم سر اینکه دوست دارم و میخوام تا دنیا دنیاست دنیای کسی غیر تو قاطی دنیام نشه، نیست.دنیا انقدر برای ما بزرگ بود ک زجر آور باشه این فاصله ولی انقد کوچیک بود که منو تو رو سر راه هم قرار داد.نمیدونم، فقط از سر دلتنگی دارم مینویسم دلخورم از آدما و ناراحتم از همه چی و منظوری ندارم .هنوز نمیتونم باور کنم قصه ی ما به سر رسید و زهرا هیچ وقت به خونه نرسید یا وقتی رسید ک داستان تموم شده بود و معشوق داستان من شده بود نقش اول یه داستان دیگه !دیگه تو رو مقصر چیزی نمیدونم دردت به قلب زهرا، خیلی دلیل دارم برا حرفم که اگه بنویسم یه دنیا میشه !مدام فکرم سمت اتفاقای افتاده و نیفتاده و ساخته ی ذهنِ مریض ِ خلاقم میره !همه چی با جمله ی « اگه بودی ... » شرو میشه و با یه نفس عمیق تموم میشه !نگاهم هر روز رو سنگ فرش های سر کوچه ای که ما رو لمس کردن و اون نیمکت سنگی ه !شاید جالب باشه , گفتم رفتیم با ز.م پل طبیعت، مدام با سرعت ۶۰ بار در دقیقه توو دلم میگفتم کاش تو بودی بجای همه ی اینا، کاش تو بودی !یه نمیدونم میگم پشت بند همه ی جمله هام خیره میشم !شاید بهترین انتخاب و تو کردی .شاید ...شاید ...شاید ...هرچی.رو نقطه ی 865 وایسادم!به آ.میم نگاه میکنم ک رفته آلمان ... و به حجم غصه ای ک سرازیر میشه توو قلبم و کلی فکر که هجوم میارن به سرم .نمیدونم چن دیقه س خیره شدم و کلمه ها دوباره گم شدن و بجاش از چشمام میچکن رو صفحه کیبورد ...همین . + نوشته شده در سه شنبه نوزدهم دی ۱۴۰۲ ساعت 2:21 توسط خودم  |  راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 25 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 15:19

چه اهمیتی داره ک من کیم و زندگیه من چطور میگذره !فقط بدونیکی اینجا بود ، هست تا وقتی نفس میکشه ، برای تو هست !همیشه برای تو هست .مهم نیس چه اتفاقایی افتاده باشه !!تو همیشه فارغ از هرچیزی که بینمون بوده ، مثله دفه اول ، هزای منی !تو همیشه یه بغل پیش من داری که ازت نمیپرسه چیکار کردی و چرا اینکارو کردی ! حتا بعدِ ۱۰۰ سالببخش منو بخاطر همه ی زجر هایی که کشیدی ...نمیدونم چجوری میتونم جبرانشون کنم !!بقول تسا شاید برگشتم ، بعنوان یه آدم دیگه ، با موهای بهم ریخته ، ک به سمتت قدم برمیداره ، تو دوباره قراره دوسش داشته باشی ^^بعدن بهم امضا بده :)من شاید تنها آدمی باشم که عمیقن امیدوارم و حس میکنم که آدم بزرگی میشی .لیاقت بهترینارو داری ، هر چیزی غیر این دروغ محضه -تو آدم خوبی هستی ،برا کسی ک درکت کنه .با کسی ک یه روزی برای من بود مهربون باش .بقول الینا میترسم منتظرت بودن و امیدم توهین به انتخاب تو باشه ولی خب من از این به بعد توو چشمها و لبخندای تک تک آدمای دنیا قراره دنبال تو بگردماین خیلی دردناکه ک بگم امیدوارم هر چی اتفاق خوبه واست بیفته حتی شاید خیلی دور از من و بدون من.دلتنگ ِ منِ کنارِ تو میمونم !با عشق . لوبر + نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم مرداد ۱۴۰۱ ساعت 17:8 توسط خودم  |  راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 30 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1402 ساعت: 3:35

سرم پره از ...ولی من نمیخوام دست کسی بخوره بهش [بغض و گریه ]مگه من میخواستم ؟![خنده های بلند و دیوانه طور]کیه که بخواد !!خستم. دارم میبینم داره پشت سر من میاد توو چاه و نمیتونم کاری کنم .میترسم بچه . به سرنوشت من دچار نشو !زود برس ، سر موقع برس ، به موقع باش .وگرنه یه عمر میبینمت و بیشتر غصه میخورم ، بیشتر پیر میشم.توو سرم دعواس سر اینکه کدوم صدا ، کدوم خاطره اول از همه حالمو بگیره و زندگیو زهرمار کنه -یه موقعایی به خودم میگم شت ، من هنوز زنده م و ... و خنده های بلند و عمیق -من هنوز نمردم - میشنوی - من هنوز نمردم - تسا هنوز نمرده -هنوز زنده م و با مرده تفاوتی ندارم .خسته م .گند زدم ب زندگیم .گند زدم .چرا هنوز زنده م ؟!روزی که بمیرم عیدمونه !چنل پرهخسته شدم از نوشتندارم اینجارم پر میکنمولی تو و من مصداق بارز : کافر همه را به کیش خود پندارد یم - راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 27 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1402 ساعت: 3:35

من خیلی دارم تلاش میکنم ک تصمیم اشتباهی نگیرم ولی همه ی راها رو بروم بستین ...

+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۲ ساعت 23:23 توسط خودم  | 

راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 40 تاريخ : يکشنبه 27 فروردين 1402 ساعت: 13:44

بهت میگن عاشق شو ؟!
اره ، زندگی یه جایی باید از لبای یکی بخنده به روت .

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۴۰۱ ساعت 23:46 توسط خودم  | 

راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 63 تاريخ : سه شنبه 1 فروردين 1402 ساعت: 23:17

نمیدونم چی بنویسم ، قبل اینکه کلمه بیاد به ذهنم ، قطره های اشکش میریزه از چشام .

کلی دلتنگی مونده رو دلم ولی دیگه توم اهمیت نمیدی !

نمیتونم ...

۱۴۰۲ عزیز اگه قراره بد باشی اصلن نیا !

+ نوشته شده در سه شنبه یکم فروردین ۱۴۰۲ ساعت 0:0 توسط خودم  | 

راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 1 فروردين 1402 ساعت: 23:17

فقط مردن جوابه عزیزم ... من بمیرم نود درصد دغدغه هام حل میشه ! نفهمم .. راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 51 تاريخ : سه شنبه 1 فروردين 1402 ساعت: 23:17